شادمانه مادرانه

خاطرات شاد از مادر بودن

شادمانه مادرانه

خاطرات شاد از مادر بودن

خاطرات مادر بودن با جملات شاد وزیبا از کودک خود

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

مراحل رشد تفکر آدمها را، هیچ کس بهتر از یک مادر نمیفهمد. وقتی به دقت سوالهای فرزندم توجه میکنم و  انرا با سوالهای آدمهای اطرافم میسنجم، با خودم و با.....

امروز میپرسه مامان چرا باوجود اینکه هندونه به گرما حساسه و زود خراب میشه، تو تابستون میرسه؟؟؟ خوب بزاره دیر تر بزرگ شه، کمتر گرما ببینه مثلا حالا که من هم دلم براش تنگ شده....


سوال ساده است اما نکته ای که توجه منو جلب کرد، این اه که اون هم مثل من مدام دنبال تناقضات ظاهری اتفاقات است تا هماهنگی هاااا


شاید خوب و شاید هم بد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۳
راحیل مامان محمد مهدی

امروز مهمان داشتیم، همیشه برای اینکه بگوییم مهمانی داریم، نسبت فامیلی اون برای محمد مهدی مشخص بود، مثلا عمه ،خاله، دایی.... اما وقتی فامیلهای یه کم دورتر را میخواستیم توضیح دهیم ،همیشه مشکل داشتیم...

چون حوصله نداشتم برایش توضیح بدهم مهمانها چه نسبتی با ما دارن و بعد خودم را درگیر سوالهای پی در پی اش نکنم، گفتم «خویش و قوم» هستن....

قاه قاه میخنده میگه چون ما قم میشینیم میگی خویش و قوم، یعنی تهرونی ها میگن« خویش و تهران»؟؟؟؟




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۳
راحیل مامان محمد مهدی

شب موقع خواب بهم میگه؛ مامان دلم برات تنگ میشه.

میگم من که همینجام، میگه اخه همینقد که مجبورم تا صبح چشمهامو ببندم و نبینمت هم ،دلم رو تنگ میکنه.

از دست این بچه های امروزی، چقدر خوب بلدن احساسات خودشونو بیان کنند،شاید تو دوره ما ابراز محبتهای شدید هم به سختی صورت میگرفت، چه رسد محبتهای دم به دقیقه ای اینها.


یه بار دیگه هم کنارم نشسته بود و مدام خودشو بهم میزد و دور میکرد، همینطور با کل بدن بهم ضربه میزد.

من عصبانی شدم، بچه چرا اینطوری میکنی،......میگه اخه دوستت دارم. بلافاصله پدرم در دفاع از نوه، میگه باید محبتشو به هرصورت که دوست داره بپذیری، نباید اصرار کنی هرجور تو دوست داری ابراز کنه که......



پیش خودم گفتم خدایا ایا توهم مارو با محبتهایی که مدام میره و میاد و تازه اشتباه و ضربه زننده اس، تحمل میکنی، از ما میپذیری؟؟؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۸
راحیل مامان محمد مهدی

همیشه بحث الگو برای بچه ها سخت بوده. اینکه ما مدام از امامان وشهدا و... میگیم که از دنیا رفته اند و به جای آن در دنیای امروز مدام الگو به کودکان ما معرفی میکنند.

محمد مهدی امروز بهم میگه: مامان وقتی منم بزرگ شدم اول میخوام فوتبالیست بشم بعد دکتر یا خلبان وبعد سرباز امام زمان (عج)بشم. بهش میگم چرا آخر. میگه آخه اگه سرباز امام زمان(عج) بشی زود باید شهید بشی. من دوست ندارم زود شهید شم.

بهش توضیح دادم که خود امام زمان (عج) الان چقدر سن داره و چقدر آدمهای خوب بخاطر کارهای خوب و درست و سالم زندگی کردن عمر زیاد میکنن و سرباز امام زمانن(عج). اینکه سرباز فقط نمیجنگه بلکه کار میکنه ،به دیگرا کمک میکنه و خلاصه زندگی میکنه ولی سربازه.

بعد اون میگه مامان من اگه فوتبالیست شدم؛ میشه ازون عکسها رو خودم بچسبونم ؟ من دلم میخواهد اژدها بذارم!!!!!

وباز دوباره توضیح که اسم اونها خالکوبی ان و با اونها نمیشه نماز خوند. تو که خدا رو دوست داری؟ امام زمان رو دوست داری؟ و اون هم جواب میده : "خیلی خیلی.....

بعد میپرسه خوب چرا برخی از این ایرانیها دارن؟؟؟؟

وبعد خودش جواب میده اما رونالدو خوبه اون نداره ،(البته گویا رونالدوهم داره اما کم تر) ولی مسی خیلی داره. و باز برایش باید از زمین وزمان توضیح بدم. از اینکه چرا برخی مسلمانها خالکوبی دارن و چرا برخی خارجی ها ندارن و چرا و چرا و چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

به هرحال در دید محمد مهدی، رونالدو مسلمان تر از برخی فوتبالیستهای ماست. و برایش الگو شده. حداقل به قول خودش تا وقتی بچه ام وجوان دوست دارم مثل اون باشم. بعدش درس هم میخونم تا سرباز امام زمان بشم........


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۰
راحیل مامان محمد مهدی

یه جمله بامزه ای رو چند روز پیش مطرح کرد:

گفت : "مامان من تو زندگی با شما لذت میبرم وخیلی خوشحالم ،فقط وقتی عصبانی میشی، میترسم ونمیدونم چکار کنم".البته بگذریم که این پسرها با حرف گوش ندادنشون و کارهای ناگهانی خیلی آدمو شک زده میکنن.

"تازه من یه چیزی رو فهمیدم آدم بزرگها وقتی عصبانی میشن حق دارن به دیکران بگن، یا حرف بزنن اما ما فقط میتونیم بریم گریه کنیم وقتی عصبانی هستیم."

چقدر دلم به حال این حقیقت سوخت. وکلی وقت نمیتونستم از بغلم دورش کنم و بهش بگم که چطوری وقتی ناراحته باید بهمون درست بگه و..... کلی درد و دل مادر و پسری.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۱
راحیل مامان محمد مهدی

راستش از وقتی محمد مهدی به کلاس پیش دبستانی رفته ، احساس میکنم خلاقیت و کنجکاوی و سوالات دقیقش کم شده. اینو قبول دارم که با حجم زیاد اطلاعاتی که تو سالهای اولیه وارد ذهن بچه ها میکنیم ؛ دیگه نمیشه انتظار ابداع و خلاقیت داشت. وسیستم آموزشی هم مزید برعلت.

چند روزه بعد مدتها به یاد پارسال که فارغ البال تر بودم ، برنامه عصرگاهی رو شروع کردیم(بلکه ادامه دار بشه).

تواین برنامه باهم نقاشی میکشیم از کتابها حرف میزنیم و گاه با چیزهایی که محمد خودش درست میکنه بازی میکنیم.

امروز محمد مهدی خودش با نوک قلم موی آبرنگ، رنگها رو روصفحه پخش کرد واز اینکار لذت برد. البته اشکال همیشگی اش تو نقاشی هنوز برطرف نشده و اون کمرنگ نقاشی کردن هست..

وبعد برام توضیح داد که اینکارو خودش به ذهنش رسیده شبیه آب پاش. مسلما همینطوره . من که متاسفانه فرصت این خلاقیت هارو ندارم تنها کاری که میتونم اینه که بهش فرصت ابتکار بدم وتشویقش کنم وبه سمت اینها بکشم اش.

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۳
راحیل مامان محمد مهدی

یکی از خلاقیتهای بچه ها ,برگزاری نمایش برای پدر و مادر هست. این اولین نمایش رسمی پسرم است که با پرداخت بلیط 1000 تومانی از سوی بازدیدکنندگان , انجام شد.

البته به قول خودش بیشتر به جنگ ودعوای بین عروسکهای قهرمانش گذشت ,اما خوب بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۴۵
راحیل مامان محمد مهدی

اینکه هر جا چیز زیبایی میبیند و دوست دارد مرا هم سهیم کند, دوست داشتنی است. مدت طولانی را در فضای روستا چرخید و وتا میتوانست خوش بود و در پایان مادرش را هم فراموش نکرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۳۷
راحیل مامان محمد مهدی

به نظرم داشتن اعتماد به نفس تو زندگی امروزه خیلی مهمه. واقعا اگه نباشه تو جامعه ,هرفردی کم میاره. البته همه افراد حتی افراد با اعتماد به نفس بالا تا حد مغرور,اینطوری فکر میکنن که اعتماد به نفسشون کمه. 

امروز پسرم به قول خودش اولین غذای خودش که تخم مرغ بود رو برای مادرش درست کرد. بعدش هم گفت:تا حالا چنین تخم مرغ خوشمزه ای نخورده بودم. مامان دیدی چقدر بلدم . دیگه چند روز دیگه بهم یاد بده خورشت درست کنم. 

البته امیدوارم این روحیه کمک همیشه باشه .

ودر نهایت هم ازاینکه زرده اش خراب شد معذرت  خواست. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۴
راحیل مامان محمد مهدی

تو مدرسشون تازگی بستنی اوردن. میاد پول از صندوق اش برمیداره و میره میخره. پدرش بهش گفت امروز که چیزهای دیگه دیگه داری ؛ لازم نیست بری بستنی بخری. جواب میده : این پول "سرقت ملی" (منظورش ثروت ملی) همینطور مچاله تو کیف من بمونه تا مچاله تر شه, بعدا بستنی بخرم ,نه حیفه . مگه نباید مواظب سرقت ملی بود؟؟؟؟؟؟؟؟


بگذریم که دیگه آقا هزار تومنی را به عنوان پول قبول ندارد از بس دیده که نمیتوتند با آن هیچ چیزی بخره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۱۷
راحیل مامان محمد مهدی