شادمانه مادرانه

خاطرات شاد از مادر بودن

شادمانه مادرانه

خاطرات شاد از مادر بودن

خاطرات مادر بودن با جملات شاد وزیبا از کودک خود

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

توجیه کردن تو هر سنی دیگه مد شده. یه زمانی هم بزرگترها و هم کوچکترها اگر کار خلافی میکردن میدونستن و راحت تر اقرار میکردن اما حالا همه مستعد ان تو توجیه کردن.

چند روز پیش محمد مهدی دیر اومد خونه. همیشه تا از سرویس پیاده میشد صاف میامد خونه( قبلا پدرش میرسوندش). رفتم دم در یکهو با محمد مهدی سرتا پا خاک و یونولیت مواجه شدم تا اومدم حرف بزنم سریع گفت:

میبینی چقدر همسایه ها و مردم بی ملاحظه شدن. همینطوری اینموقع آشغالاشونو میزارن دم در نمیگن بچه هایی مثل من گول میخورن و مشغول بازی با اینجور چیزهای کثیف میشن، اما من به فکر بقیه بچه ها بودم همه اش را خورد کردم دیگه کسی بازی نکنه!!!!!


(تبریز عید94 موزه قران)


تبریز موزه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۸
راحیل مامان محمد مهدی

محمد مهدی داره کم کم به سنی میرسه که شخصیت اجتماعی اش شکل میگیره. ومن همش این نگرانی را دارم که با سرکشی های این دوره چگونه برخورد کنم. نمیدونم زمانش کی شروع میشه. البته خداراشکر هنوز اعتماد اصلی اش به خانواده اس اما .....

امیدوارم بتونم تو اونروزها که دغدغه اصلی پسرم شروع میشه درست و صحیح کنار پسرم باشم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۴
راحیل مامان محمد مهدی

 بچه ها در مورد علت اتفاقهایی که براش میفته چی فکر میکنن؟ این واقعا جالبه.

چند روز پیش خواب دیده بود که گم شده وقتی از خواب پاشد میگه تقصیر خودم بود حرفتو گوش ندادم ازین خوابها دیدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۰
راحیل مامان محمد مهدی

متاسفانه یا خوشبختانه ایده ام در مورد پسرا اینه.

به نظرم پسرا به دستپخت مادرشون خیلی اهمیت میدن برای همین اونو ابزاری میدونم برای وابسته نگه داشتن اون به خودم.ووقتی ازم تشکر میکنه وتعریف میکنه خیلی خوشحال میشم. فقط میمونم این چرب زبونی تو تشکر کردن وبعد بیان انتقاد را ازکی یاد گرفته؟؟ من اگه بلد بودم که حال وروزم این نبود که همش به فکر تمرین این کار باشم.

در مورد برادرام وهمسرم که خیلی درسته اما در نمیدونم محمد چطوریه . جالب اینجاست وقتی به خاله یا کس دیگه ای از دوستان هم علاقه مند میشه مهمترین خصوصیتش را همین دستپخت میگه. مثلا میگه قرمه فلانی عالی بود دوسش دارم. یا ماهی خونه فلانی ویا.....

واقعا خنده داره اما برای بچه های نسل جدید این ترفند تا چند وقت دووم داره؟؟ تا چند وقت میتونم بخاطر اون ومزاجش کمی از سلایق پدرشو تغییر بدم تا به هم نزدیک بشن .... اصلا تا چقدر سلایق غذایی ایندو تا را میتونم به هم نزدیک کنم؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۶
راحیل مامان محمد مهدی

مادر من شاغل بود ومن همیشه یکی از بزرگترین سوالاتم همین بود وهست . که شاغل باشیم یانه ویا حد اشتغال چقدره.

خداراشکر به مرور همسرم وقتی نشاط بیشتر من تو انجام کارهای اجتماعی را دید به این قضیه معتقد تر شد. البته واقعاسخته ومن که از نزدیک عوارض آنرا دیم برایم سخت تر.

از وقتی همسرم جنبه کاریش بیشتر تربیتی شده واقعا روی زندگیمون تاثیر زیادی گذاشته.

اینروزهاهم یک همایش داشتن با بهترین اساتید. وباتوجه به مخالفت اکثردوستان وهمکاران همسرم با مشغولیت همسرشون. آقامون این سوال رااز مدعو اصلی پرسیده که با توجه به خصوصیات وبرخی تلاشهای همسرم ونیز بحث  فرزند آوری و نیزسخت بودن درس همسرم، نظرتون چیه کدام مقدم اند.

وگویا از لطف خدا وعیدی ما بمناسبت میلاد پدر امام زمان پاسخ این استاد هم قلب منو مطمئن تر کرد وهم لطف وتلاش همسرم رو.

گفته بود الزاما چنین افرادی را حمایت کنید توجامعه حضور داشته باشن حتی اگرخودت مجبورشی بیشتر بچه داری کنی.

بعدش هم همسرم بچه را برداشت با خودش برد نماز جمعه تا مدام نقش خودشو تو تربیتش بیشتر کنه.

با لطف خدا


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۹
راحیل مامان محمد مهدی

خودمم بچه که بودم (شایدم الان) تو قضیه راز داری مشکل داشتم. چیه بگم یا چی نگم. بخصوص وقتی اومدیم قم که شهره نگفتنه. ومن اهل گفتن بودم.

 خلاصه مصیبتی بود. حالاهم بچه ام همینطوره به همسرم نرفته. (که او کمی قمی تربیت شده)

اما این برنامه "مهارتهای زندگی" کمکم کرد. البته کمی. چون الان بعد اون برنامه مدام میپرسه پس چی را باید بگم ؟ همه چیز رازه؟

تواین قسمت، بچه ها به حفظ آبروی یک خانواده با رازداری کمک کردن و اون شد راز خانواده.

بازم خدارا شکر از این مطلب.

گرچه بعد از آن همه توصیه وحرف بازم به قول خودش، حواسش نبود وسوتی داد. اما باز هم خوبه ،تا ذهنش از اول با این مطالب آشنا بشه و بتونه تصمیم بگیره مسلما زمان بره. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۰۳:۱۸
راحیل مامان محمد مهدی

اکثر بچه ها خیلی سوال میکنن وبرخی بیشتر.

محمد از اونهایی بود که خیلی سوال میکرد اما تازگیها سوالهاش کم شده(شاید هم من وقت ندارم)

اما قبلا هر سوالش از کوچکترین عنصر خلقت تا بزرگترین کهکشانها را در بر داشت و چرا و چرا.

فکر میکنم یکی از علتهای کم شدن سوالها عموما اینه که حجم زیاد اطلاعات جدید داره وارد ذهنت میشه فقط وقت نظم دادن به همونها برات میمونن .بخصوص اطلاعات منظم مثل کلاس و....(البته این برا خودمم صادقه)

به هر حال اطلاعات منظم عموما مفید ترن. والان داره وارد اون دوره میشه ودارم سعی میکنم قبل ایجاد سوال بیشتر براش به طور منظم مطالبی بیان کنم. علت تفکر دوباره امروزم به این قضیه تذکر یکی از دوستانم بود که گفت: یک جلسه با یکی از اساتیدمان هست برای پاسخ به سوالهای کودکان با بچه ها، بچه ها رابیارید تا خودشون بپرسن.

متاسفانه فکر نکنم بتونم برم اما فقط فرصت نیست که مانعه رفتنه ، راستش از بیان افراد مختلف میترسم ودلم میخواهد فعلا فقط بابیان خودم  مطلب بهش بگم تا بتونم حاشیه اش را کنترل کنم. اما بالاخره پسره واین دوران تسلط بر ورود وخروج مطلب بهش به زودی تموم میشه.

خداخودش بهترین هادی است اما امیدوارم سبب واسط خیر بشم تو تفکرش .



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۰۲:۵۸
راحیل مامان محمد مهدی

گرچه زیاد فرصت نداشتم اما این برام یه خبر خوب بود. محمد مهدی من بعد از مدتها که داستان یا قضیه ای را تعریف میکرد تونست بدون توقف وبا توجه ، داستان بگه.

همیشه وقتی داستان میگفت بعد یک یا دوجمله میگفت" خوب بعدش" وادامه میداد.

اما پریشب بدون هیچ مکث وکلمه اضافه برام داستان گفت. 

امیدوارم همیشه بتونه خوب ومنطقی صحبت کنه. به امید اون روزها








محمد مهدی امامزاده احمد سرجان امسال

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۸
راحیل مامان محمد مهدی

بحث کلنجار رفتن من با دید محمد مهدی نسبت به خدا ، خیلی طول کشید وهنوزم که هنوزه سوالاتش تمامی نداره.

بهش حق میدم انچه ما از داستانهای دینی برای او میگیم حتی داستانهایی به ظاهر ساده ، برای بچه ایجاد سوال میکنه. بخصوص اینکه مرسومه تو مدارس مذهبی این داستانها را از حضرت آدم شروع می کنند ومثلا داستان حضرت ابراهیمو حذف کنند که البته در صدا وسیما زیاد بهش توجه نمیشه. 

بعد از شنیدن داستان حضرت آدم  محمد مهدی اومده خونه ومیگه: اگه ما از خاک وگل ایم پس این چیزها که تو بدن ماهست خون نیست وگوشت نیست؟ پس چی ان؟چجوری ما از گل ایم؟

البته خدارا شکر یک راهکار همیشه جواب میده و اون فقط توجه دادن بچه به محبت خدا وآدمهایی که خدایی ان هست. داستانهایی از محبت اشون از مهربونی وتوجه اونها به چیزهای کوچک وریزی که بچه ها بهش توجه دارن.


پ.ن : آخرین نفر سمت چپ محمد مهدی تو مهد قرآن اش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۳ ، ۰۱:۵۶
راحیل مامان محمد مهدی

بچه ها بزرگ میشن استدلالهاشون بزرگ میشه.

اما ماهم همیشه مشغولیم

باز عقب موندم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۵
راحیل مامان محمد مهدی